کد مطلب:173173 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:155

راه سعادت
این فراز، به چندین موضوع اشاره دارد:

الف) بزرگی مصیبت امام حسین علیه السلام بر ما، كه توضیح آن در فرازهای پیشین گذشت.

ب) كرامت آن حضرت و كرامت شیعه.

ج) توفیق حضور در كنار امام زمان علیه السلام و خون خواهی امام حسین علیه السلام.

راه منتهی به توحید و نبوت و ولایت و شریعت، وجود نازنین امام زمان علیه السلام است.

در دعای شریف ندبه می خوانیم:

أین باب الله الذی منه یؤتی أین وجه الله الذی الیه یتوجه الأولیاء أین السبب المتصل بین الأرض والسماء أین صاحب الفتح و ناشر رایة الهدی...؛ كجاست آن باب الله كه از او درآیند، كجاست آن وجه الله كه رو به سوی او كنند دوستان، كجاست آن سبب متصل میان زمین و آسمان، كجاست آن صاحب روز پیروزی و ناشر پرچم هدایت...

چرا كه احتیاج به وجود امام علیه السلام، به خاطر بقای نظام عالم است:

لولا الامام لما قامت السماوات والارض و لما انزلت السماء قطرة و لا اخرجت الارض بركاتها؛

چرا كه اگر امام نباشد، آسمان ها و زمین پا بر جا نخواهد ماند و قطره ای باران از آسمان نمی بارد و زمین بركات خود را خارج نخواهد كرد.

از آیاتی كه به انتقام گرفتن امام زمان علیه السلام از دشمنان اهل بیت علیهم السلام اشاره دارد این آیه است:

و لا تقتلوا النفس التی حرم الله الا بالحق و من قتل مظلوما فقد جعلنا لولیه سلطانا فلا یسرف فی القتل انه كان منصورا؛ [1] و هرگز نفس محترمی را كه خدا قتلش را حرام كرده مكشید، مگر آن كه به حكم حق مستحق قتل شود و كسی كه خون مظلومی را به ناحق بریزد، ما به ولی او حكومت و تسلط بر قاتل دادیم، پس در مقام قتل و خون ریزی اسراف نكند كه او از جانب ما مؤید و منصور خواهد بود.

امام صادق علیه السلام در مورد این آیه فرمود: آن ولی منصور، قائم آل محمد علیه السلام است، قیام خواهد كرد و به انتقام خون حسین بن علی می كشد:


فلو قتل أهل الارض لم یكن سرفا؛ [2] اگر اهل زمین را بكشد، زیاده روی نكرده.

نكته قابل دقت این است كه شیعه، باید پیوسته در جست و جوی امام زمان خود باشد.

در روایتی از امام باقر علیه السلام سؤال شد «فكیف یعزی بعضهم بعضا؛ روز عاشورا را چگونه به هم تعزیت بگوییم؟»

امام باقر علیه السلام فرمود بگویید: عظم الله أجورنا بمصابنا بالحسین علیه السلام و جعلنا و ایاكم من الطالبین بثاره مع ولیه الامام المهدی من آل محمد علیه السلام. [3] .

حضرت قائم علیه السلام انتقام گیرنده خون حضرت سیدالشهداء علیه السلام است.

حضرت مهدی علیه السلام ملقب به «منصور»اند، زیرا طلب نهایی خون امام حسین علیه السلام به عهده ی ایشان است.

وجود مقدس حضرت ولی عصر علیه السلام از تمام ظالمین و كسانی كه نتوانستند حقیقت را تحمل نمایند و دستشان به خون پاك ترین انسان ها آغشته شد، انتقام خواهد گرفت.

وجه تسمیه قائم به این لحاظ است كه «صاحب الامر» انتقام گیرنده خون حضرت سیدالشهداء علیه السلام است.

ابوحمزه ثمالی رحمه الله، از امام باقر علیه السلام سؤال كرد، به چه جهت لقب حضرت مهدی علیه السلام «قائم» شد؟

آن حضرت علیه السلام فرمود:

آن زمان كه جدم حسین علیه السلام را شهید كردند، ملائكه ی آسمان ها به خروش آمدند و عرض كردند: خدایا! غافل شدی از كسانی كه برگزیده تو و پسر برگزیده تو و بهترین خلق تو را به شهادت رساندند!

خداوند به آن ها وحی فرستاد كه ای ملائكه ی من! آرام بگیرید. به عزت و جلالم قسم كه از آن ها انتقام می گیرم، اگر چه زمانی از شهادت حسین بگذرد. آن گاه پرده های نور برداشته شد و آنان امامان را كه از ذریه ی حسین علیه السلام بودند دیدند كه یكی از آن ها به نماز ایستاده است. خطاب رسید او است كه از قاتلین حضرت سیدالشهداء علیه السلام انتقام می گیرد. [4] .

در روایتی آمده است كه امام حسین علیه السلام به حضرت سجاد علیه السلام درباره ی انتقام خونش فرمود:

والله لا یسكن دمی حتی یبعث الله المهدی فیقتل علی دمی من المنافقین الكفرة الفسقة سبعین الفا؛ به خدا قسم، خون من آرام نخواهد شد، تا خداوند مهدی را بفرستد به انتقام خون من هفتاد هزار نفر را بكشد. [5] .


اللهم اجعلنی عندك وجیها بالحسین علیه السلام فی الدنیا والاخرة.

یا اباعبدالله انی اتقرب الی الله و الی رسوله و الی امیرالمؤمنین و الی فاطمة و الی الحسن و الیك بموالاتك و بالبرائة ممن اسس اساس الظلم والجور علیكم و ابرء الی الله و الی رسوله ممن اسس اساس ذلك و بنی علیه بنیانه و جری فی ظلمه و جوره علیكم و علی اشیائكم برئت الی الله و الیكم منهم و اتقرب الی الله ثم الیكم بموالاتكم و موالاة ولیكم و بالبرآئة من اعدائكم والناصبین لكم الحرب و بالبرائة من اشیاعهم و اتباعهم. انی سلم لمن سالمكم و حرب لمن حاربكم و ولی لمن والاكم و عدو لمن عاداكم.

پروردگارا! مرا به واسطه ی حضرت امام حسین علیه السلام نزد خود در دو عالم صاحب منزلت و آبرومند گردان. ای اباعبدالله! من به درگاه خدا و درگاه رسولش و به نزد حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام و حضرت فاطمه و حضرت حسن و به حضرت تو قرب می طلبم، به واسطه ی دوستی و محبت نسبت به تو. و بیزاری می جویم از آن كسانی كه پایه ظلم و بیداد را بر شما بنا نهادند و بیزارم از پیروان آن ها و به درگاه خدا و نزد شما اولیای خدا، از آن مردم ستم كار ظالم بیزاری می جویم. و اول به درگاه خدا، سپس نزد شما تقرب می جویم به سبب دوستی شما و دوستی دوستان شما و سبب بیزاری جستن از دشمنان شما و بیزاری از مردمی كه با شما به جنگ و مخالفت برخاستند و از شیعیان و پیروان آن ها هم بیزاری می جویم.

به سوی خدا و بعد به سوی شما به وسیله ی دوستی با شما و دوستی با دوستان شما و توسط بیزاری جستن از دشمنانتان و برپا كنندگان جنگ برای شما و از پیروان آن ها و همراهانشان بیزاری می جویم. به درستی كه من در صلحم با هر كه با شما در صلح است و در جنگ و مخالفتم با هر كس كه با شما در جنگ است، و دوستم با دوستان شما و دشمنم با دشمنان شما.




وجیهم كن خداوندا به عینت

به هر دو نشئه، سوگندم حسینت



بر او بادا سلامی در دو دنیا

كه مولای موالی هست مولا



به همراه دلی با عشق و ایمان

تقرب جویم از درگاه یزدان



به درگاه رسولش هم گدایم

به روز و شب به درگاهش درآیم



به درگاه امیرالمؤمنینم

همان شاهی كه روحم هست و دینم



به درگاه تو از زهرا بیایم

سر و جان در ره حب تو سایم



به درگاه امام مجتبی هم

شهید كینه و زهر جفا هم



به درگاه تو می آیم حسینا

به سر بر درگهت آیم حسینا



به آن حبی كه من را كرده سر مست

موالاتی كه از تو در دلم هست



منم بی زار از خیل خبیثان

خدا لعنت كند دونان، كه آنان



بنا كردند بنیان ستم را

عیان، آثار پنهان ستم را



كه ظلم و كینه را جاری نمودند

بر اهل بیت و یارانی كه بودند



برائت جویم از این جمله دونان

به درگاه خداوند و كریمان



به حق آن موالاتت به جانم

كه مستغنی نمود از این و آنم



به بیزاری ز اعداء لعینت

برائت جویم از اعدای دینت



از آنانی كه با تو خصم كردند

بساط جنگ را بر پا نمودند



به بی زاری ز قلب پر ز كینش

ز اشیاع و ز اتباع لعینش



به نزد دشمنت پر آتشم من

ولی با دوستت در سازشم من



اگر كس، جنگ با تو سر بگیرد

به قصد جان بجنگم تا بمیرد



ولیم من برای دوستانت

عدو هستم برای دشمنانت





[1] اسراء «17» آيه ي 33.

[2] بحارالانوار، ج 45، ص 298.

[3] مستدرك الوسايل، ج 10، ص 316.

[4] بحارالانوار، ج 51، ص 28، ح 1.

[5] بحارالانوار، ج 45، ص 299.